به گزارش آینده روشن مقاله علمی پژوهشی راهنمای روششناسی دینی درباره هنر و زیبایی که به قلم سیدرضی موسوی گیلانی و شیرین اسدی کرم به رشته تحریر در آمده است، خدمت شما خوانندگان تقدیم می گردد:
چکیده
قرآن به عنوان مهمترین منبع دینی مسلمانان و به عنوان متن سخنان خداوند، برای تحقیق پیرامون نگرش پیشینی اسلام از هنر و زیبایی، از اهمیت فراوانی برخوردار است و همواره پژوهشگران عرصه هنر نیازمند راهنمای تحقیق در روششناسی قرآن هستند تا بتوانند روش، موقعیت، خاستگاه و منظومه فکری قرآن را درباره هنرها و زیبایی دنبال کنند. مسئله اساسی در این مقاله بررسی روششناسی و شیوه جستجو در قرآن برای بیان منظومه فکری قرآن درباره هنرها و زیبایی است، به طوری که محقق با پژوهش پیرامون بعضی از هنرها یا درباره ادبیات قرآن، میتواند منظومه معرفتی قرآن را در عرصه هنر و زیباییشناسی استخراج کند.
واژگان کلیدی
قرآن، هنر، ادبیات، زیبایی، روششناسی، تعریف پیشینی.
مقدمه
قرآن نخستین و مهمترین منبع مهم دین اسلام است که نظر آن درباره موضوعات هنری برای مسلمانان از اهمیت چشمگیری برخوردار است. معادل واژه «هنر» کلمه عربی «فنّ» و کلمه انگلیسی «Art» است که در آیات قرآن بدون استفاده از واژه عربی کلمه، به بعضی از مصادیق آن همچون مجسمهسازی یا تصویرگری اشاره شده است. سزاوار است در شناخت نگرش قرآن پیرامون هنر و ادبیات، نخست به مواردی که مستقیماً قرآن درباره آنها سخن گفته است، بپردازیم، سپس با علم به منظومه فکری قرآن، نگرش قرآن را درباره هنرهایی که پس از تأسیس اسلام و پس از حیات پیامبر اکرم ص شکل گرفته است، بیان نماییم. از جمله مصادیق هنر و ادبیات که مستقیماً در قرآن پیرامون آنها گفتوگو شده است، میتوان به مجسمهسازی، شعر و قصهگویی اشاره نمود که به توضیح درباره آنها میپردازیم. اما پیش از بررسی نگرش قرآن درباره هنرها، لازم است که راهنمای تحقیق و روششناسی قرآن را در توصیف زیباییشناسی یا به تعبیر دیگر جمالشناسی بیان کنیم و دیدگاه قرآن را درباره زیبایی و جمال و اینکه در چه موقعیتهایی از آن سخن گفته است و چگونه گفته است، توضیح دهیم و سپس به بحث از هنرها بپردازیم. از این رو مقاله به دو بخش 1. زیباییشناسی و 2. هنرها تقسیم میشود.
نگرش قرآن درباره زیباییشناسی
در ابتدا پیش از بیان نگرش قرآن درباره زیباییشناسی، ذکر اين پیشفرض لازم است که قرآن بنابه نظر عالمان اسلامی در ساختار زبانی و معناشناسی یا به تعبیر دیگر در قالبهای زبانی و محتوا سخن مستقیم خداوند است و این نظر برخلاف نگرش متکلمان مسیحی است که انجیل را سخن حواریون و نقل و قول غیرمستقیم از سخنان مسیح ع و خداوند میدانند. با توجه به این مقدمه میتوان نگرش قرآن را درباره زیباییشناسی ضمن چند راهکار استنباط نمود:
نخست از راه اصطلاحشناسی و تبیین واژگان و مفاهیمی که مستقیماً درباره زیبایی است، همچون جمال، حسن و... که مصادیق بارز مباحث زیباییشناختی هستند.
دومین روش بررسی الفاظ و واژگانی از قرآن که به طور غیرمستقیم با هنر و زیبایی همسو و هممصداق هستند، به طور مثال تحلیل مفاهیمی همچون زینت، حلیه (آراستگی)، اعجاب (شگفتزدگی)، بزرگ شمردن (اکبار)، محبت و...
سومین روش، بررسی زیباییهای ادبی و فصاحت و بلاغت موجود در آیات قرآن است. با تبیین کاربردهای زیباییشناسانه جملهها، واژگان، موقعیتها، صدا، تکرار و توالی، انسجام و پیوستگی در قرآن میتوان نگرش قرآن را درباره زیباییشناسی استنباط نمود.
چهارمین روش، بررسی شبکه معنایی و شناخت هندسه و نظام فکری قرآن درباره معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی است. به نظر میرسد علاوه بر بعضی از واژگان و کلمات مستقیم و غیرمستقیم قرآن درباره زیباییشناسی، استخراج نگرش و نظر قرآن در سنجش میان زیبایی ظاهری و باطنی، رشد و غی، هدایت و ضلالت، پاکی، زیبایی و لذت، زینت و تجمل، زیبایی و اخلاق و... بسیار حائز اهمیت است. بررسی این مفاهیم دینی به ما کمک میکند تا جایگاه و موقعیت زیباییشناسی اسلام را در هندسه و منظومه فکری اسلام به دست آوریم.
پنجمین روش در شناخت نگرش قرآن درباره هنر و زیبایی، فهم آیات در ذیل روایات و احادیثی است که پیرامون آنها بیان شده است، به طوری که با تفسیر آیات توسط سخنان پیشوایان دینی، میتوان به فهم بهتر نگرش قرآن درباره زیبایی و هنرها دست یافت.
الفاظ قرآنی
1. واژگان مستقیم
هرچند در قرآن واژگانی وجود دارد که وقتی به زبان فارسی ترجمه میشوند،
معنای مستقیم و صریح آنها درباره زیبایی است، اما در فهم معنای واژگان باید به جای معنای لغوی موجود در فرهنگ لغت، به استعمال و کاربرد واژگان توجه نمود. مهم این است که کلمه در زمانی که آیات نازل شده است، در چه معنایی به کار رفته است. کلمات ذیل از جمله مستقیمترین واژگانی است که درباره زیباییشناسی قرآن میتوان به آنها استناد نمود:
جمال: کلمه «جمال» در لغت عربی به معنای زیبایی است. این واژه در قرآن یک بار به همین صورت به کار رفته است و هفت بار به صورت «جمیل» به کار رفته است. قرآن کلمه جمال را در سوره نحل در توصیف چهارپایان به هنگام ورود و خروج از آغل به کار برده است و این صحنه را یکی از مصادیق جمال دانسته است:
خداوند چهارپایان را آفرید در حالی که آنها، برای شما وسیله پوشش و دارای منافع دیگری هستند... و در آنها برای شما زینت و شکوه است، به هنگامی که آنها را به استراحتگاهشان باز میگردانید و هنگامی که (صبحگاهان) به صحرا میفرستید.
منظور از «جمال» در آیه این است که خروج و ورود چهارپایان برای کسانی که صاحب این حیوانات هستند، موجب مباهات، شکوه و زینت است و فرد جهت این خیر و برکت، احساس برازندگی میکند و منظور از کلمه جمال وقتی برای غیر انسان به کار میرود، خیر و برکت زیاد است و تنها وقتی برای انسان به کار میرود، به معنای زیبایی است (راغب اصفهانی، 1362: 95). بنا بر این میتوان گفت که کلمه جمال در این آیه به معنای زیبایی و قشنگی به کار نرفته است، بلکه به معنای ابهت و شکوه است.
حُسن: کلمه «حُسن» در لغت به معنای قشنگی، برازندگی، زیبایی، کمال، خوبی و هر امر نیکویی است (آذرنوش، 1383: 123) که موجب بهجت و خوشایندی فرد باشد و انسان از دیدن آن احساس شادی کند که به وسیله عقل، نفس و یا حس به وجود میآید (راغب اصفهانی، 1362: 117). ریشه مشترک دو کلمه «حُسن» و «احسان» در زبان عربی، بیانگر ارتباط معنایی این دو واژه است و همانطور که عمل نیک، خوب است، زیبا نیز هست، به طوری که گفته شده است زیبایی ریشه هر عمل نیک است و عمل نیک به جهت حُسن و زیبایی درونی، دارای فضیلت است (موسوی گیلانی، 1390: 114-112).
کلمه «حُسن» در قرآن، 5 بار استفاده شده است، اما مشتقات آن فراوان به کار رفته است و معمولاً به معنای رفتار نیک و خوب استعمال گردیده است. این کلمه تنها در آیه 33 سوره احزاب، به معنای زیبایی به کار رفته است. در این آیه لفظ «حُسن» درباره زنان پیامبر ص به کار رفته است و همان مفهومی را دارد که در عرف مردم به معنای «زیبایی» استفاده میشود.
در تفاسیر عرفانی قرآن گفته شده است، میان حُسن و زیبایی با عشق و محبت ارتباط وجود دارد. در قرآن حضرت یوسف، نماد و تجسم حسن و زیبایی و اخلاق است و زلیخا نماد و سمبول عشق و محبت است. سهروردی میگوید هر جا حسن و نیکویی باشد، در آنجا مهر و محبت نیز وجود دارد، به طوری که خداوند وقتی عقل را آفرید، سه صفت: حُسن، مهر و حزن را به آن بخشید. میان حسن و مهر نیز ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، (سهروردی، 1380: ج3، 269)، به طوری که محبت و مهر از مخلوق آغاز میشود و به عشق الهی و فناء در او منتهی میشود، به همین جهت شاعران عارف در اشعار خود و نگارگران در نگارههای خود به توصیف این قصه قرآنی پرداخته و از آن در بیان نمادین و عرفانی از عشق الهی استفاده نمودهاند (عکاشه، 1380: 151-146).
آنچه نگرش قرآن را درباره رابطه میان حُسن و زیبایی با عشق و محبت منحصر به فرد میکند، این است که درست است، هر جا حُسن و زیبایی باشد، در آنجا عشق و محبت است و میان این دو رابطه و تلازم وجود دارد، اما خداوند در داستان حضرت یوسف ع تلاش نموده است، تا میانجیگری و نقش اساسی رفتار اخلاقی یوسف ع را مطرح سازد، به طوری که یوسف ع علاوه بر اینکه نماد و سمبول حسن و زیبایی است، نماد اخلاق نیز هست و اخلاق در کنار زیبایی، فضیلت او را دوچندان نموده است.
2. واژگان غیرمستقیم
زینت: از جمله واژگانی که در قرآن استفاده شده است و مستقیماً به معنای زیبایی نیست، اما غیرمستقیم برای درک نگرش قرآن درباره زیباییشناسی حائز اهمیت است، کلمه زینت است. این واژه در قرآن 46 بار در آیات متعدد استفاده شده است، به طور مثال در سوره نحل، خداوند پس از آنکه ورود و خروج چهارپایان از آغل را مایه شکوه و ابهت دانسته است، در آیات بعدی سوار شدن بر این حیوانات را مایه زینت خوانده است. از کاربرد مفهوم تزئین در قرآن استنباط میشود که زینت و آراستن نه تنها نفی نشده، بلکه توصیه هم شده است. در آیهای از مؤمنان خواسته شده است تا به هنگام رفتن به مسجد، خود را زینت کنند و تزیین در کنار رزق حلال، امری پسندیده خوانده شده است. در قرآن آمده است:
خداوند دریا را در تسخیر شما درآورده است تا از آن زیورهایی همچون درّ و مرجان را استخراج کنید و خود را با آنها بیارائید.
تزیین از جهت معنایی، نزدیکتری واژه به زیبایی است ولباس و اشیاء تزیینی موجب زیبایی انسان میگردند. بنابراین از دیدگاه قرآن آن دسته از اموری که این زیبایی را برای انسان به ارمغان میآورند، نه تنها مذمت نشده، بلکه توصیه شده است تا در امور درست مورد استفاده قرار گیرند. به طوری که خداوند در قرآن کسانی را که به حرام بودن زینت قائل هستند، مذمت میکند و میفرماید:
زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید... چه کسی زینتهایی را که خداوند برای بندگانش آفریده و رزقهای حلال را حرام نموده است.
به نظر میرسد در مواردی که در روایات و آیات از زینت به ویژه برای زنان یا محل عبادت نهی شده است، به جهت امور دیگر همچون فساد اخلاقی و اجتماعی، کاستن از حواسپرتی در نماز و امور دیگر است. به طور مثال از زنان خواسته شده است که زینت خود را تنها بر همسر و محارم خویش آشکار سازند و خود را برای نامحرمان آرایش نکنند. یا پیامبر اکرم ص از عایشه خواستند تا پردهای را که با نقش و نگار تزیین شده بود برای عبادت کردن از جلوی ایشان بردارند تا آن تصاویر جلب توجه نکند. اما این موارد به معنای نکوهش تزیین یا آراستن خود یا محل زندگی نیست، بلکه به جهت دلایل دیگری است که در فهم روایات و آیات باید به آنها توجه نمود.
حِلیه: کلمه «حِلیه» از جمله واژگان قرآنی است که هم معنا با زینت و آراستگی است و رابطه تنگاتنگی با مفهوم زیبایی دارد و 9 بار در قرآن استفاده شده است. کلمه «حِلیه» در اموری به کار میرود که موجب آراستن، زیبایی و تزیین انسان میگردد. به طور مثال در قرآن آمده است:
خداوند دریا را برای شما قرار داد تا علاوه بر اینکه از آن غذا به دست آورید، همچنین امور زینتی را از آن برای پوشیدن، استخراج کنید.
از نزدیکی میان معنای واژههای «زینت» و «حلیه» با کلمه «زیبایی» میتوان فهمید که حس زیباییپسندی و خودآرایی، امری فطری و موافق با طبیعت بشر است و تعالیم اسلامی آن را تایید نموده است و میتوان نتیجه گرفت که زیبایی و آراستن به طور عمومی مورد تأیید و توصیه دین بوده است، به طوری که در کتابهای حدیث، بابی با عنوان لباس و خودآرایی وجود دارد.
اعجاب (شگفتزدگی): کلمه اعجاب به معنای بهتزدگی و شگفتزدگی در انسان است که گاه به صورت استعاره به معنای خوشایندی و خرسندی از چیزی به کار میرود و بر اثر دیدن ویژگیها و خصوصیات منحصر به فرد شخصی یا پدیدهای حاصل میشود. به طور مثال این حالت وقتی برای انسان به وجود میآید که زیبایی، ثروت، قدرت یا ابهت و شکوه پدیدهای او را به شگفتی وا میدارد (راغب اصفهانی، 1362: 332-331) به طور مثال در قرآن گفته شده است که گاه زیبایی فرد، مال و فرزند یا باران موجب شگفتی و اعجاب انسان میگردد. از جمله آیاتی که لفظ اعجاب در آن آمده است و نگرش زیباییشناختی قرآن و سنجش میان زیبایی و اخلاق در آن بیان شده است، آیه 221، سوره بقره است. این آیه به مقایسه در ازدواج نمودن میان دو دسته از زنان میپردازد، میان زنی کنیز که برده است، اما دارای ایمان هست و میان زنی که آزاد و احتمالاً برخوردار از ثروت، قدرت و زیبایی است، اما بتپرست هست. قرآن میفرماید زنان و مردان مؤمن نسبت به زنان و مردان مشرک و بتپرست که آزادند، اما از زیبایی و دیگر مزایا برخوردار هستند، برتری دارند: «کنیز با ایمان بهتر از زن آزاد و مشرک است، هر چند از حسن و زیبایی او به شگفت آیید» در واقع قرآن ایمان را بهتر از آزاد بودن و زیبایی ظاهری زن دانسته است و میگوید اگر زنی کنیز یا مردی برده باشد، ولی دارای کمالات اخلاقی باشند، از زنان و مردانی که آزاد و زیبا اما بتپرستند، بهترند. این آیه نگرش اسلام را درنسبت میان اخلاق و زیبایی بیان نموده است و برتری اخلاق و ایمان بر زیبایی از آن استنباط میشود و همانطور که ذکر خواهد شد، زیباییهای معنوی و اخلاقی از دیدگاه اسلام از زیباییهای ظاهری و اصل و نسب، ثروت و غیره برتری دارد (طباطبایی، بیتا: ج2، 291؛ مکارم شیرازی، 1362: ج2، 160).
اکبار (بزرگ شمردن): واژه «إِکبار» از ریشه «کَبُرَ» به معنای بزرگ شمردن، ستودن و ستایش کردن است (راغب اصفهانی، 1362: 439). این کلمه از باب افعال است و از این باب در قرآن، تنها یک بار در سوره یوسف، و فقط برای حضرت یوسف ع به کار رفته است. بنابه توصیف قرآن، زنان مصر این عبارت را بعد از دیدن حضرت یوسف ع برای او به کار بردند و وی را بزرگ و ستودنی دانستند. این کلمه در جایی به کار میرود که میخواهیم عظمت، ابهت و وقار فرد را بیان نماییم و بگوییم، فردی دارای بزرگی و عظمت است. همچنین کلمه «کَبُرَ» از باب تفعیل «تکبیر» به معنای بزرگ شمردن نیز در قرآن به کار رفته است و این واژه هم تنها برای توصیف عظمت و بزرگی خداوند استفاده شده است. آنچه مسلم است معنایی که در واژه اکبار و تکبیر نهفته است، عظمت، بزرگی و شکوه است و این معنای اصلی دو واژه مذکور است.
از جمله آیاتی که در آن مسئله زیبایی مطرح شده است و میتوان نگرش قرآن را درباره این مسئله تبیین نمود، آیات سوره یوسف است که قرآن درباره ماجرای یوسف ع و زلیخا سخن میگوید. در واقع بهترین جایی که انسان انتظار دارد تا قرآن نگرش خود را درباره زیبایی ظاهری و حسی بیان کند، جریان یوسف ع و زلیخاست اما بر خلاف تصور ما، در اینجا به هیچ وجه با مفهوم زیبایی حسی مواجه نیستیم و آیه بیشتر به عصمت، وقار و اخلاق یوسف ع توجه نموده است.
در این سوره پس از آنکه زلیخا طعن و تمسخر زنان را در برابر خود دید، مجلسی ترتیب داد تا زنان مصر نیز یوسف ع را ببینند. زنان پس از دیدن یوسف از دیدن او بهت زده شده و او را با وقار و با ابهت یافتند، به طوری که دست و پای خود را گم کردند. قرآن سخن زنان را پس از دیدن یوسف، این چنین بیان نموده است:
زمانی که زنان یوسف را دیدند، او را بسیار بزرگ یافتند و دستها به جای ترنج بریدند و گفتند که خداوند منزه است، این بشر نیست این جز فرشتهای بزرگوار نیست.
این پرسش شاید قابل توجه باشد که قرآن در داستان یوسف ع و زلیخا چگونه به توصیف یوسف ع پرداخته است و چه وصفی از زیبایی ظاهری یا باطنی وی ارائه داده است؟ با توجه به اینکه داستان توسط خداوند حکایت میگردد و ایشان دانای کل است، نگاه پروردگار و ادبیات موجود در داستان قابل توجه است.
بنابه روایتهای موجود در تاریخ و متون دینی، یوسف ع فردی زیبا بود و دلبستگی زلیخا به یوسف ع به جهت زیبایی یوسف ع بود، اما تنها کلمهای که در قرآن برای زیبایی یوسف ع به کار برده شده است واژه «اکبار» است که به معنای وقار و عظمت است و اشارهای به زیبایی جسمانی او ندارد. در واقع در سوره یوسف هیچ واژهای که مستقیماً درباره زیبایی یوسف ع باشد،یافت نمیشود و در هیچ جای داستان یوسف ع در قرآن، سخن از زیبایی ظاهری یوسف ع به میان نیامده است. البته عناصر پیرامونی از جمله موقعیت و فضای بحث میفهماند که داستان درباره زیبایی و وقار یوسف ع است که موجب شگفتی زنان شده است و این امر موجب گردیده تا همه آنان حیرتزده شوند. لیکن از این آیه، میتوان نگرش قرآن و خداوند را درباره زیباییشناسی فهمید، بدون آنکه لفظی مستقیماً بر مسئله زیبایی دلالت داشته باشد. آنچه در این آیه جلب توجه میکند، کاربرد و استعمال کلمه «أَکْبَرْنَهُ» برای یوسف به جای لفظ جمال یا زیبایی است و کلمه «اکبار» به معنای بزرگ شمردن، وقار و ابهت است. در واقع آیه میخواهد بگوید، یوسف ع دارای وقار، ابهت و منش بزرگ بوده است، به همین جهت از بزرگی و عظمت او در آیه یاد شده است. در حقیقت یوسف ع علاوه بر زیبایی ظاهری و بلکه بیش از آن، دارای زیبایی باطنی یا معنوی وابهت و وقار بوده است و آیه بیشتر به این مسئله اشاره دارد.
بنابراین اوج توصیف یوسف ع از زبان قرآن در آنجاست که زلیخا برای آنکه عشقورزی خود به یوسف ع را برای زنان دربار موجه جلوه دهد و از سرزنشهای آنان رهایی یابد، مجلسی میگیرد و یوسف ع را به آنان مینمایاند، به طوری که زنان با دیدن وی دست خود را میبرند. اما آیاتی که در این بخش از روایت یوسف ع از منظر قرآن گفته شده است، همچنین حاکی از نجابت، پاکی و عصمت یوسف ع است و مستقیماً چیزی درباره زیبایی یوسف ع بیان ننموده است:
[زلیخا گفت]: این همان کسی است که به خاطر او مرا سرزنش کردید. [آری]، من او را به خویشتن دعوت کردم و او خودداری کرد.
از قرینههای دیگری که در این آیات وجود دارد و بیانگر این است که یوسف نماد و سمبول وقار، پاکی و عصمت است، اقرار بعدی زنان مصر پس از دیدن یوسف ع در مجلس است که میگویند این فرد «فرشته بزرگواری» است و او را به فرشته که در آن زمان میان بتپرستان، نماد پاکی و عصمت بود، تشبیه میکنند (طباطبایی، بیتا: ج11، 236). یا زلیخا در ادامه آیه میگوید «یوسف عصمت ورزید» که هیچیک از این واژگان و تعابیر به زیبایی صورت و اندام یوسف ع دلالت ندارند، بلکه بیشتر به هیبت، زیبایی باطنی و شخصیت مطلوب وی اشاره دارند، به طوری که با این بیان فهمیده میشود که خداوند میخواهد با ذکر داستان وی، برتری اخلاق را بر زیبایی حسی بیان کند و زیبایی معنوی و باطنی را در او برجسته سازد. علامه طباطبایی درباره فرشته خواندن یوسف ع توسط زنان مصر میگوید:
به جای توصیف حسن و جمالش و چشم و ابرویش، او را به فرشتهای بزرگوار تشبیه کردهاند، با اینکه آتشی که در دل ایشان افروخته شده بود، به دست حسن صورت و زیبایی منظر یوسف افروخته شده بود، اما از حسن او چیزی نگفتند، بلکه او را فرشتهای کریم نامیدند تا هم به حسن صورت او اشاره کرده باشند و هم به حسن سیرتش، هم به جمال ظاهر و خلقتش و هم به جمال باطن و خُلقش (همو: 237).
محبت: واژهای که در قرآن برای بیان علاقه و کشش میان دو موجود استفاده شده است، کلمه «محبت» است. منظور از محبت، تمایل و علاقه قلبی است و دارای مراحل و مراتبی است که برای هر مرحله از شدت علاقه، از واژهای استفاده میشود. در قرآن برای نشان دادن علاقه و شوق به چیزی یا فردی از واژه عشق استفاده نشده است و در روایات هم کلمه «عشق» به جهت اینکه صرفاً در محبتها و علاقههای دنیوی به کار رفته است و تنها به یک مرحله از محبت اشاره دارد، تنها در موارد محدودی استفاده شده است (محمدی ریشهری، 1385: ج7، 415-414). در برابر واژهای که در قرآن و روایات فراوان استفاده گردیده است و معنای علاقه و مراحل متفاوت آن را میفهماند، کلمه «محبت» است. نخستین مرحله محبت را «هوی» به معنای تمایل گویند که در قرآن استفاده شده است، سپس این تمایل و میل اندک، شدت میگیرد و تبدیل به «علاقه» میگردد که محبت قلبی است، سپس شدت علاقه تبدیل به عشق میگردد، سپس مرحلهای از علاقه وجود دارد که از عشق هم شدیدتر است و از آن به «شَعَف» تعبیر میکنند، حالتی که قلب در آتش محبت میسوزد و فرد از این سوزش و رنجش احساس لذت میکند که هیچ یک از این سه واژه پیشین در قرآن استعمال نشده است. سپس مرحله شدیدتری از محبت وجود دارد که از آن به «شَغَفَ» تعبیر میکنند که در قرآن از علاقه زلیخا به یوسف با این تعبیر بیان شده است که به معنای مرحلهای است که عشق و محبت از پوسته قلب میگذرد و به باطن و اعماق دل نفوذ میکند (راغب اصفهانی، 1362: 269؛ مکارم شیرازی، 1362: ج9، 464-463).
دلیل اینکه واژه «محبت» جزء واژگان غیرمستقیم و مرتبط با زیباییشناسی قرآن مطرح شده است، این است که میان زیبایی و محبت، ارتباط وجود دارد. یکی از ویژگیهای زیبایی، شکل گرفتن علاقه و خوشایندی در فرد نسبت به شیء زیبا است. وقتی که انسان یک تصویر یا منظره زیبا را میبیند، از خصوصیاتش این است که دیدن آن تصویر زیبا برای انسان دلنشین، لذتبخش و خوشایند است. به طوری که عشق و محبت به معنای تمایل و کشش درونی، در مفهوم زیبایی قرار دارد و معنای زیبایی وابسته به آن است. همانطور که اشاره شد، هر جا که حسن و زیبایی باشد، از لوازم آن، محبت و کشش درونی است، به همین دلیل میان وقار و زیبایی یوسف (اکبار) و محبت شدید(شَغَف) زلیخا، ارتباط منطقی وجود دارد.
مفاهیم قرآنی
با کشف نگرش معرفتشناختی قرآن درباره انسان، جهان، افکار و رفتارهای متفاوت بشری، میتوان نگرش قرآن را درباره هنرها یا خلق آثار هنری استخراج نمود. به دست آوردن نگرش قرآن در سنجش میان زیبایی ظاهری و باطنی، رشد و غی، هدایت و ضلالت، پاکی، زیبایی و لذت، زینت و تجمل، زیبایی و اخلاق و غیره، به ما کمک میکند تا جایگاه نظام زیباییشناختی قرآن را درک کنیم. به طور مثال چه بسا گاه با شناخت عمیق و دقیق یک شخصیت و با تبیین منسجم افکار او، بتوان نگرش وی را درباره مسئلهای که مستقیماً از او نشنیدهایم، استنباط نمود. از اینرو در ابتدا مهم است که با طرح نظام کلی دین و با فهم شبکه معناشناختی و هندسه فکری قرآن و سنت، اولویتهای اسلام را به دست آوریم، مبنی بر اینکه چه اعتقادات و رفتارهایی برای خداوند مهمتر است، سپس با تبیین نظام فکری اسلام، میتوان جایگاه احساس، عاطفه، تخیل یا زیباییشناسی اسلام را استخراج نمود. این شیوه کاملاً سازگار با منطق قرآن است، زیرا قرآن مجموعهای از مفاهیم و اعتقادات ناپیوسته و بیارتباط نیست، بلکه در نظام و سیستم کلی قرآن از هستی، انسجام و یکپارچگی وجود دارد، به طوری که در این چارچوب، بخشی از اعتقادات جایگاه اصلی و مرکزی دارند و بخشی دیگر از پیامدهای آن محسوب میشوند. از اینرو میتوان با استخراج طرح کلی اسلام درباره موضوعات فکری، نگرش قرآن را درباره اموری همچون زیباییشناسی به دست آورد.
علاوه بر وجود انسجام و پیوستگی در اندیشه و منظومه فکری قرآن ، بعضی از مفسرین قرآن نیز معتقد به انسجام و پیوستگی در ادبیات قرآن هستند و بر این باورند که در نقل داستانها و رخدادها در قرآن، واژگان و تصاویر ذهنی و یا حتی در سوگندهای دستهای و خوشهای قرآن نیز انسجام و هماهنگی منطقی وجود دارد. بیتردید وجود فصاحت و بلاغت، استفاده از امور زیباییشناختی ادبی همچون سجع، آهنگ یا ریتم، کلمات زیبا، تکرار و توالی، سازگاری میان کلمه و معنا و دیگر عناصر ساختاری و صوری در آیات، بیانگر اهتمام قرآن به امر زیبایی است. زیباییشناسی در ادبیات و هنر همسوی هستند و توجه قرآن به زیبایی ادبی، خود بیانگر این است که زیبایی مورد توجه خداوند در قرآن بوده است و این امر با فطرت انسانی ملایمت و سازگاری دارد (قطب، 1359، 133-95؛ بستانی، 1371: 158-148 ؛ میر، 1387: 35-14).
زیبایی ظاهری و باطنی
در قرآن و در روایات اسلامی دو نوع زیبایی مطرح میشود:
1. زیبایی ظاهری؛
2. زیبایی باطنی.
در متون اسلامی مفهوم «زیبایی» گاه به معنای زیبایی ظاهری و حسی استعمال شده است که از آن گاه به زیبایی ناپایدار تعبیر میشود و گاه نیز به معنای زیبایی باطنی و غیرحسی به کار رفته است. معنای زیبایی ظاهری و محسوس به خصوص در روایات به همان معنای عرفی و عمومی استفاده شده است، همان معنایی که توده مردم با شنیدن جمله: «فلان گل زیبا است» میفهمند. همچنین زبان قرآن، زبان عرفی و عمومی است و اگر در استفاده از کلمات، معنای خاصی را اراده کند، قابل فهم برای دیگران نخواهد بود و مخاطبان به معنای مقصود منتقل نخواهند شد. مطلوب نیست قرآن در معنای لفظی کلمات، از زبان خاص و ویژه استفاده کند، در حالی که میکوشد تا مورد فهم همه مردم واقع شود.در واقع مفهوم زیبایی محسوس ناظر به زیبایی حسی در پدیدهای است که از توازن، تناسب، هماهنگی، اندازه و دیگر مفاهیم زیباییشناسانه برخوردار است و دیدن آن خوشایند، دلنشین و متناسب با طبع انسان است؛ و از این جهت به آن، زیبایی ناپایدار گفتهاند، چون زوالپذیر است و هر انسانی با گذر زمان زیباییهای ظاهر را از دست خواهد داد اما گاه لفظ زیبایی یا جمال در معنای معنوی و غیرحسی به کار میرود، به طور مثال گاه در روایات از وقار، علم، شجاعت، ایمان، ادب و... تعبیر به زیبا شده است که در این موارد، زیبایی به معنای زیبایی محسوس نیست، بلکه معنوی است. در واقع زیبایی معنوی به افعال و رفتارهای اخلاقی گفته میشود که به جهت آن که مانند زیباییهای حسی، با فطرت و طبیعت انسان سازگارند و دلنشین هستند، به آنها زیبا گفته شده است.
پیشوایان دین سخنانی درباره زیبایی، زینت و آراستگی دارند که بعضی از آن سخنان به زیبایی و زینت ظاهری و بعضی دیگر به زیبایی باطنی و معنوی، اشاره دارد. در سخن آنان گاهی از امور اخلاقی همچون وقار، شجاعت، عقل، ورع، اطاعت پروردگار، قناعت، ادب و... به امور زیبا تعبیر شده است که این امور از جنس رفتار و عمل هستند و منظور از زیبایی این رفتارها، خوشایندی، اخلاقی بودن، خیر بودن و خوب بودن است. در واقع روایات میخواهند بگویند:
وقار خوب است، شجاعت خوب است، ادب خوب است، به طوری که اگر کسی زیباییهای معنوی رفتارهایی همچون گذشت، بردباری، بخشش و سخاوت را درک کند، بیش از زیباییهای حسی مجذوب این رفتارها میگردد و برای او زیباییهای این صفات کمتر از زیباییهای یک گل یا یک فرش نیست (مطهری، 1378: ج22، 370 و 590).
ولی علاوه بر کاربرد زیبایی در امور معنوی، در بعضی از روایات، زیبایی در امور ظاهری و زیبایی حسی، به کار رفته است، به طوری که گفته شده است «خوشسیما بودن، زیبایی ظاهری است و عقل نیکو، زیبایی باطنی است» (مجلسی، 1428ق: ج27، 95) یا «موی زیبا و صدای نیکو از بهترین زیباییهاست» (طباطبایی، بیتا: ج4، 615) یا توصیه شده است، لباس زیبا و آراسته بپوشید، زیرا «خداوند زیبایی و خودآرایی را دوست دارد و میل دارد، آثار نعمتی را که به افراد داده است، در آنها مشاهده کند» (مجلسی، 1428ق: ج102، 151).
در سنجش میان زیبایی ظاهری و زیبایی باطنی از دیدگاه اسلام به نظر میرسد، زیبایی باطنی یا اخلاقی اولویت دارد و از مجموعه آیات و روایات،این امر قابل استنباط است. میزان سخنانی که در وصف زیبایی عقل، وقار، ادب و ایمان آمده است، درباره زیبایی ظاهری نیامده است و منطق دین در اینباره روشن است، زیرا کسی که صورت زیبا یا زشتی دارد، هیچ انتخاب و ارادهای در این امر نداشته است، اما کسی که دارای ادب، وقار و ایمان است، در این عرصه کوشش نموده است. به همین جهت خداوند در قرآن، در سنجش میان زیبایی ظاهری و ایمان، اولویت را به ایمان داده است.
رشد و غی
معنای غی یا گمراهی در برابر رشد است و این دو واژه در قرآن متضاد با یکدیگر به کار رفته است. رشد به معنای رسیدن به واقع است و رشید به کسی گویند که به حق و واقع اهتمام میورزد و در برابر «غی» به معنای گمراهی است و گمراه (غاوی) کسی است که به راه باطل برود (طباطبایی، 1374: ج15، 508).
یکی از جنبههای مهم دین اسلام، تربیت شدن انسان و دوری از فحشاء و بدی است، به طوری که طرح و برنامه خداوند از خلقت و آفرینش انسان، هدایت شدن و دوری از اعمال زشت است و از اولویتهای تعالیم دینی در هر امری، از جمله خلق آثار هنری، این است که آن عمل و رفتار، موجب انحراف و گمراهی (غی) نشود و انسان را به بیراهه نکشاند:
خداوند به عدل و احسان دستور میدهد و به بذل و عطای خویشاوندان امر میکند و از کارهای زشت، منکر و ظلم نهی میکند.
هر عمل و فعلی و از جمله هر هنری که باعث انحراف بشود، مورد تایید دین نیست و در برابر آنچه که موجب هدایت و رشد انسان بشود، توصیه شده است. به همین دلیل زیباییهای معنوی در منظومه فکری اسلام همچون بخشش، ادب و ایمان که در مسیر رشد و تربیت انسان است، زیبا است و زیبایی آنها برتر از زیبایی هر اثر هنری دانسته شده است.
یکی از اصول خدشهناپذیر قرآن در کلیه رفتارها و اعمال انسانی که میتوان از آن، نگرش کلان قرآن را درباره دیگر حوزههای زندگی همچون هنر به دست آورد، مفهوم هدایتگری اعمال یا اغواگری آن است. قرآن معتقد است، یکی از اهداف آموزههای وحیانی و تعالیم نبوی، تبیین رشد از ظلمت و راه درست از راه بد است و در اینباره میفرماید:
در قبول دین اکراهی نیست، زیرا راه درست از راه انحرافی روشن شده است.
اگر عملی از جمله خلق آثار هنری در راستای هدایت نباشد، ممنوع و غیرقابل پذیرش تعالیم دینی است، به همین جهت آثار هنری از دیدگاه قرآن به دو بخش خوب یا بد و یا به تعبیر دیگر هدایت و غی تقسیم میشود. از دیدگاه قرآن حقیقت علم توسط ابلیس و شیاطین در حجاب و در پوشش گناهان و آلودگیها قرار میگیرد و شیاطین در صدد هستند تا زيبايي حقیقت و علم را پنهان کنند، از این رو یکی از راههای پنهان ساختن حقیقت و علم، میتواند استفاده از هنر باشد و آثار هنری توانایی این را دارند که هم حقیقت و باطن علم را بیان کنند و هم توانایی دارند تا علم و حقیقت را پنهان ساخته و موجب گمراهی شوند.
پاکی، زیبایی و لذت
در بررسی نظام فکری قرآن درباره زیباییشناسی و هنر باید سه مفهوم کلیدی قرآن، لذت، زیبایی و پاکی را، به صورت شبکهای و پیوسته مورد توجه قرار داد و از محتوای پارهای از آیات میتوان این نگرش را استنباط نمود. از تفاوتهای مهم زیباییشناسی مدرن و زیباییشناسی قرآنی، تلقی و نگرشی است که نسبت به این مفاهیم سهگانه وجود دارد. در زیباییشناسی مدرن که زیبایی به معنای زیبایی حسی، امری ملایم و سازگار با طبیعت انسان و مبتنی بر عناصر ساختاری زیباییشناسی همچون نسبت، اندازه، هماهنگی، تعادل، تقارن و... است، آنچه که از این مفاهیم سهگانه مورد توجه است دو مفهوم زیبایی و لذت است اما در نگرش و توصیف خداوند در قرآن از مؤمنان و بهشت که جایگاه انسانهای برتر است، علاوه بر این دو مفهوم، عنصر سوم یعنی پاکی به چشم میخورد که جایگاه مهمتری از دو مورد دیگر دارد. زیبایی و پاکی از مفاهیم متقارن با یکدیگر است و هر جا که درباره توصیف بهشت به عنوان یک مکان مطلوب و خوشایند و همچنین درباره مؤمنان و اهل بهشت سخن گفته میشود، بیتردید این سه مفهوم در کنار هم به چشم میخورند و در کنار زیبایی و لذت، پاکی و طهارت روح وجود دارد و هیچگونه پلیدی و زشتی دیده نمیشود.
الف) تعریف پاکی: آنچه بیش از هر امری در آموزههای دینی از اهمیت برخوردار است، پاکی روح انسان و ترویج اخلاق و صفای باطنی است و هدف از شریعت و توصیه دین در عمل به تعالیم دینی رسیدن به آراستگی روحی و پاکی درونی است. در این راستا هر آنچه که شکل میگیرد از جمله آثار هنری به جهت این هدف است. به طور مثال اگر مسجد ساخته میشود، در قدم نخست عبادت انسانها مورد توجه است و این اصل مهمتر از شکوه، عظمت و زیبایی مسجد است. در واقع مسلمانان زیبایی و لذت را پس از پاکی و آراستگی دنبال میکنند و هیچگاه در تفکر اسلامی زیبایی و لذت از پاکی و ایجاد عبودیت، سبقت نمیگیرند.تمامی عناصر یک سازه همچون مسجد در خدمت ایجاد حس پرستش است و زیبایی نیز برای افزودن این احساس در میان مؤمنان به کمک گرفته میشود. در واقع زیبایی و لذت در فرهنگ اسلامی به جهت تحققبخشی به مسئله پاکی و آراستگی روحی است.
در هنر اسلامی پاکی و زیبایی با هم معنا مییابند و لازم و ملزوم یکدیگرند، به طوری که اگر زیبایی بدون پاکی باشد، ارزشمند و مورد اعتنا نیست. از دیدگاه قرآن و سنت، پاکی مقدم بر زیبایی است و بر آن اولویت دارد و همانطور که اشاره شد، زیبایی باطنی همچون شجاعت، وقار، ادب و به طور کلی خیر اخلاقی بر زیبایی حسی اولویت دارد. به طوری که در معرفتشناسی قرآن، هرجا که مفهوم زیبایی مطرح شده است، از آن پاکی نیز استشمام میشود و این نگرش قرآن بر خلاف نگرش انسان پس از دوره مدرنیته است که لذت و زیبایی برای او ارزشمند است و به مسئله پاکی توجه ندارد.
ب) تعریف زیبایی: احساس زیباییشناسانه به حالتی در انسان گفته میشود که از ارتباط حواس ظاهری انسان همچون چشم و گوش و دیگر حواس با یک اثر هنری یا اثر طبیعی در ما به وجود میآید، به طوری که آن اثر، احساس خوشایندی در روح انسان ایجاد میکند و انسان با دیدن آن اثر، شوق و کششی به سمت آن پیدا میکند.در واقع برای اینکه پدیدهای در ما حس خوشایندی به وجود آورد، باید زیبا باشد، یعنی عناصر ساختاری و صوری را دارا باشد. البته لازم به ذکر است که هر امر زیبایی، خوشایند، لذتبخش و سازگار با طبع انسان است، اما لزوماً هر امر لذتبخش و مطبوع، زیبا نیست، مثلاً یک غذا ممکن است لذتبخش و مطبوع باشد و بگوییم که این غذا لذیذ است، اما هیچ وقت نمیگوییم این غذا زیبا است. پدیده زیبا به چیزی گفته میشود که عناصری همچون تناسب، اندازه، هماهنگی، تقارن، تعادل، تضاد، ترکیببندی و... در آن وجود داشته باشد و بر اثر وجود این عناصر ساختاری در شیء زیبا، نوعی کشش و تمایل درونی به سوی آن در ما به وجود میآید و مطبوع و لذتبخش میگردد.
ج) تعریف لذت: خداوند در قرآن، لذت و بهرهمندی از دنیا را بد نمیداند و گاه به بهرهمندی از دنیا توصیه میکند:
بهرهات را از دنیا فراموش مکن (مکارم شیرازی، 1362: ج16، 169).
از طرف دیگر استفاده از زینتهای دنیوی را برای مؤمنان، پاک و حلال دانسته و استفاده از لباسها و اشیاء زینتی را به ویژه برای عبادت، امری نیکو دانسته است. به طور طبیعی از خصوصیات هر شیء زیبا برای انسان این است که خوشایند و لذتبخش باشد، به طوری که نعمتهای بهشت همراه با لذت و زیبایی توصیف شده است. اما علیرغم اینکه بهرهمندی از لذائد دنیوی و اخروی در معرفتشناسی قرآن امری نیکو است، اما گاه هدف قرار دادن لذت، امری شیطانی قلمداد شده است، به طوری که یکی از حیلههای شیطان در قرآن، برای گمراهی بشر، تزیین نمودن و لذتبخش نشان دادن گناهان و مظاهر دنیا است. شیطان تلاش میکند تا زندگی زوالپذیر و گذرای دنیا را برای انسان، لذتبخش، طولانی و جاویدان نشان دهد:
زندگی دنیا برای کافران زینت شده است.
در حالی که هیچ زیبایی و لذتی در دنیا جاودانه نیست.
در واقع در نظام فکری اسلام با وجود اینکه استفاده از لذتها و زیورهای دنیوی حلال اعلام شده است، اما در عین حال انسان را از تجملات، خودآرایی گناهآلود، لذتجویی بیمارگونه و تزیین در خدمت فحشا و گناه، بر حذر داشته است. به طوری که اگر زیبایی، تزیین و لذت در خدمت هدایت و مسیر درست قرار گیرد، با مبانی اسلامی سازگار است و گرنه مورد تایید آموزههای دینی نیست. به علاوه در میان سه مفهوم پاکی، زیبایی و لذت، مفهوم پاکی نسبت به آن دو مفهوم اولویت دارد و اگر در زیبایی و لذت، پاکی و سلامت روحی نباشد، ارزشمند نیستند.
اوصاف بهشت و اهل بهشت
توصیف قرآن از بهشت و بهشتیان بیانگر وجود سه مفهوم پاکی، زیبایی و لذت در بهشت است. فضایی که مملو از شادی، آرامش و دلنشینی است، به طوری که اگر در دنیا چنین مکانی باشد، مطلوب و خوشایند هر فردی است. وقتی خداوند به توصیف بهشت و اهل بهشت میپردازد، به ترسیم محل زندگی دائمی آنانی که در دنیا اهل گذشت، صبر، بخشش و خدا ترس هستند، اقدام میورزد، به توصیف فضایی که مکان آرمانی و ایدهآل انسان است، به طوری که بسیاری از معماران مسلمان در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی تلاش مینمودند تا باغها و کوشکهای دنیوی را بر اساس باغهای بهشتی، آنطور که در قرآن توصیف شده است، طراحی کنند. به طور مثال باغهایی همچون تاج محل در آگرا، چهار باغ در اصفهان، آرامگاه همایون و آرامگاه اکبرشاه در دهلی بر اساس توصیف چهار باغی است که خداوند در سوره الرحمن به توصیف آن پرداخته است. از ترسیم باغ، فضای نشستن اهل بهشت، لباسهای لطیف و زیبا، وسایل موجود در بهشت (تختهای زیبا، ظرفهای طلایی، جامهای بلورین و...)، شادی و سرور حاکم بر بهشت، هوای مطبوع (نه گرم و نه سرد) با سایههای دلپسند، زیبایی فرشتگانی که در بهشت از مؤمنان پذیرایی میکنند، عطر خوش نوشیدنیها و... همه بیانگر پاکی، زیبایی و لذتی است که انسانها در بهشت استشمام میکنند و میتواند بیانگر توصیف خداوند از مکانی باشد که مورد رضایت ایشان است. در واقع تهیه امکانات موجود در بهشت و سپس توصیف آن توسط خداوند به مانند توصیف مجلسی است که علائق و سلیقه میزبان و رضایت او نسبت به مجلس را بیان میکند، مکانی که خداوند میزبان آن است و خود شخصاً آن را تهیه و تزیین نموده است. قرآن بهشت را با ویژگیهای ذیل توصیف نموده است:
در بهشت، نزد مؤمنان شادی و سرور حاکم است، به طوری که انسان یک مجلس شاد و مملو از موفقیت و شادی را در خیال خود ترسیم میکند که همه چیز در آنجا مطلوب و در حد اعتدال است. باغی که مملو از درختان و گیاهان پر طراوت و خوشبو به همراه چشمههای جاری، سایههای طولانی و آبشارهاست.
و هیچ سخن بیهوده یا رفتاری که آرامش را بستاند، در آنجا وجود ندارد.
بهشت از چهار باغ پر از درختان خرم و سرسبز به همراه چهار چشمه جاری در آن، تشکیل شده است.
مؤمنان از جامها و کوزههایی مینوشند که نوشیدنی آن از نهرهای جاری بهشت، دارای عطر و بوی خوش و وجدآور است و از آنها لذت میبرند. نوشیدنیهای بهشت به مانند شراب دنیوی زائلکننده عقل نیست، بلکه پاک و طاهر است.
مؤمنان دارای لباسهای حریر نازک، سبز رنگ و ابریشم ضخیم هستند. که به همراه آن وسایل تزئینی همچون دستنبدهایی نقره فام وجود دارد. لباسها، تزئینات و رنگی که نماد زیبایی، لطافت، خوشرنگی، نشاطآفرین و برازندگی است.
اهل بهشت بر تختهای زیبا و بر تختهایی که ردیف هم هستند و بر فرشهایی که دارای روکشهایی از دیبا و ابریشم هستند، تکیه نمودهاند و روبروی هم یکدیگر را میبینند. که حکایتگر آرامش کامل، لذت و دلنشینی بهشت برای آنان است.
هوای بهشت مطبوع است، گرمای طاقتفرسا و سرمای اذیتکننده در آنجا وجود ندارد و سایههای درختان بهشتی بر سر مؤمنان قرار میگیرد و در آنجا گوشت پرندگان متنوع و میوههای رسیده و گوناگون از درختانی که در دسترس و آسان است، چیده میشود.
در گرداگرد اهل بهشت، خوراکیها و نوشیدنیها با ظرفهای چشمنواز طلایی و جامهای بلورین که مملو از لذتبخشترین و پاکترین خوردنیها و نوشیدنیهاست، در چرخش است.
در بهشت کسانی که به پذیرایی مؤمنان میپردازند، فرشتگان نوجوان بسیار زیبا هستند که دیدنشان موجب فرح و انبساط خاطر میشود.
در بهشت برای مؤمنان همسرانی بلندمرتبه، پاک و زیبا قرار داده شده است که به یاقوت و مرواید تشبیه شدهاند.
سرانجام خداوند در توصیف مکانی که خود میزبان و تهیهکننده آن است، میفرماید: وقتی این محل را ببینی، مکانی دائمی پر از نعمت و سلطنت و ملکی فاخر و شاهانه را خواهی دید که خداوند آن را به عنوان پاداش به کسی میدهد که در دنیا سعی و تلاش نموده است.
از مجموعه توصیفات قرآن از بهشت و در برابر توصیفاتی که درباره جهنم و خصوصیات آن شده است، میتوان درک کرد که در بهشت، زیبایی، آرامش و لذت به همراه زیباییهای خوشایند وجود دارد و میتوان ننتیجه گرفت که زیبایی و لذت به همراه پاکی از مهمترین عناصر بهشت است.
نگرش قرآن درباره هنرها
پس از بررسی نگرش قرآن درباره زیبایی و جمال و توصیف نظر خداوند به مثابه دانای کل به این امر، جا دارد تا به بخش دوم بحث برویم و نگرش قرآن را نخست درباره بعضی از هنرهایی که مستقیم در قرآن از آنها سخن گفته شده است، بیان کنیم و سپس آن را به دیگر هنرها تعمیم داده و منظومه معرفتی قرآن را به طور عمومی توصیف نماییم.
مجسمهسازی در قرآن
با توجه به اینکه در صدر اسلام، مجسمهسازی در خدمت بتپرستی بود، از این رو تعالیم دینی نسبت به این هنر با حساسیت ویژهای برخورد نموده است. دو کلمه انصاب و اصنام در قرآن بیانگر بازنمایی بتهایی بود که مورد پرستش بتپرستان قرار میگرفت. خداوند در سوره مائده مصداقهای گمراهی را که از جمله آنها مشروبات الکلی، قمار، بتپرستی و... است، بیان نموده است و میفرماید:
ای کسانی که ایمان آوردهاید، به درستی که شراب، قمار، بتها و ازلام [نوعی بختآزمایی]، پلید و از عمل شیطان است.
در زمان پیامبر اکرم ص مجسمهسازی در خدمت شرک بود که از دیدگاه قرآن گناه نابخشودنی است و از ادبیات قرآن و تاریخ اسلام استنباط میشود، بتهایی که توسط مشرکان عبادت میشدند، تصویر موجودات جاندار بودند. از اینرو مجسمهسازی، به ویژه مجسمه موجودات جاندار یا دارای روح همچون انسان و حیوان که بتها به صورت آنها ساخته میشدند، ممنوع اعلام گردید (امام خمینی، 1380: ج1، 258). زیرا بتپرستان مجسمهها یا اصنام را شریک آفرینش و خلقت عالم میدانستند و به همین دلیل تا قرنها نیز هنر مجسمهسازی در تمدن اسلامی، به جهت بتپرستی، مورد نکوهش و بیاعتنایی بوده است.
در قرآن دو آیه وجود دارد که درباره مجسمهسازی حضرت عیسی ع است. وی با إذن و دستور خداوند و برای نشان دادن معجزه، مجسمه میساخت و به آن روح میدمید، اما چون هدف او بتسازی و شرک نبود، از این کار منع نگردید:
من از سوی خداوند برای شما نشانهای آوردهام و همانا میخواهم از گل برای شما مجسمه پرندهای بسازم و بر آن میدمم تا به إذن و قدرت خداوند تبدیل به پرندهای شود.
یا در آیه دیگری خداوند به حضرت عیسی ع میگوید:
ای عیسی نعمتی را که به تو دادیم به یاد بیاور، آنگاه که از گل مجسمه پرندهای میساختی و در آن میدمیدی و سپس آن به قدرت من تبدیل به پرندهای میشد.
بنابراین حضرت عیسی ع از ساختن مجسمه نهی نمیگردد، زیرا هدف وی از این کار بتسازی و پرستش بتان نبوده و تلاش بر نشان دادن معجزه و قدرت خداوند را داشته است.
به تدریج که از گرایش به بتپرستی و شرک در قرون میانه اسلام کاسته شد، از قباحت و بیتوجهی به این هنرها در نزد عالمان اسلامی و هنرمندان کاسته شد و تصویرگری از فضای شرک جدا شد، (موسوی گیلانی، 1390: 54-50) زیرا مهمترین عامل دوری مسلمانان در قرون نخستین اسلام از مجسمهسازی، مسئله بتپرستی و احترام به بتان بوده است. در بعضی روایات گفته شده است، اگر تصویر یا مجسمه از منزلت خدایی برخوردار نباشد و به طور مثال مجسمه یا تصویر در زیر دست و پا باشد و لگدمالی شود یا بعضی از اعضای صورت را نداشته باشد و به هر حال از ابهت و احترام همچون یک بت در نزد افراد برخوردار نباشد، استفاده از آنها در محیط زندگی اشکالی ندارد. از سیره زندگی بعضی از پیشوایان دین فهمیده میشود که استفاده از زیرانداز، بالش، فرش و دیگر وسایلی که دارای تصویر بود و تصویر آنها زیر دست و پا قرار داشت و از احترام ویژه برخوردار نبود، اشکالی نداشته است (عاملی، 1367: ج4، باب3، ح3). بر این اساس بعضی از فقهاء شیعه و سنی معتقدند اگر مجسمه برای غرضی منطقی و مفید همچون ساخت عروسک برای بازی و تربیت کودکان باشد، اشکالی ندارد (جباران، 1383: 156).
به نظر میرسد معنا و کاربرد هر عنوانی از جمله مجسمهسازی یا بتسازی با زمینه و شرایط پیرامونیش، تعیین میشود، به طوری که وقتی «بتسازی» گفته میشود این لفظ با وضعیت زمان پیامبر اکرم ص معنا مییابد که مشرکان بتها را میان خود و خدا واسطه میگرفتند و به آن تقدس میبخشیدند. اما امروزه اگر لفظ «مجسمهسازی» گفته میشود، به هیچ وجه آن عناصر پیرامونی زمان پیامبر به ذهن ما و سازندگان آن خطور نمیکند، بلکه صرفاً یک هنر برای انسان تداعی میگردد. به تعبیر دیگر بتسازی و مجسمهسازی دو مفهوم متفاوت از یکدیگر هستند و ساختن مجسمه به نیت بت در زمان پیامبر اکرم ص با ساختن مجسمه به نیت یک اثر هنری در دوران ما متفاوت باشد. به هر حال سخن قرآن در نهی از ساختن مجسمههای جاندار و شبیه به انسان و حیوان، نه به جهت مخالفت با هنر، بلکه از جهت تبیین و تصحیح نمودن یکی از مهمترین اعتقادات دینی، یعنی توحید و شرک است و همانطور که قرآن هنگامی که از چهارپایان، ستارهها و آسمان سخن گفته است، نه به هدف حل مسائل علومی همچون ستارهشناسی، زیستشناسی و... است، بلکه در راستای توجه دادن مردم به اهداف خلقت و بیان قدرت خداوند است، سخن گفتن قرآن درباره مجسمهسازی نیز اینچنین است. شاید از این جهت، حکم مجسمهسازی به عنوان هنر و مجسمهسازی به عنوان بتپرستی در دین متفاوت باشد، همانطور که حکم دینی چیدن انگور برای ساختن مشروب و چیدن انگور برای خوردن میوه، با توجه به نیت فرد متفاوت است.
تمثال: از جمله کلمههایی که در معنای تصویر به کار رفته است، واژههای: «صورت»، «تمثال»، «تصویر»، «تمثیل» و «نقش» است که در قرآن کلمه «تمثال» تنها واژهای است که به کار رفته است و به معنای تصویر و صورت است اما در روایات بیشتر دو کلمه «تصویر» و «نقش» استفاده شده است. معنای کلمه «تمثیل» و اسم مصدر آن کلمه «تمثال» به معنای چیزی است که تصویر چیزی دیگر و بیانگر آن باشد (راغب اصفهانی، 1362: 462). کلمه تمثال یا تصویر در معنای لغوی هم شامل مجسمه و هم شامل نقاشی میشود و از کاربرد این لفظ در روایات فهمیده میشود که تمثال بر خلاف کاربرد امروزیش در زبان عربی، به معنای هر نوع صورتی است، حال چه به صورت نقاشی باشد و چه به صورت مجسمه جاندار یا غیر جاندار (جباران، 1383: 26-13؛ اعرافی، 1390: 13-5؛ سید کریمی حسینی، 1393: 24-19). کلمه تمثال در دو آیه از قرآن استفاده شده است. این واژه در یک آیه به معنای مجسمههای جاندار و در آیه دیگر به معنای مجسمههای غیر جاندار استفاده شده است. در داستان حضرت ابراهیم ع گفته شده است، وی به قوم خود گفت:
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُم لَهَا عَاكِفُونَ * قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ (انبیاء: 53-52)؛
آنگاه که به پدرش و قومش گفت، این تمثالها چیست که آنها را میپرستید؟ گفتند: پدرانمان را دیدیم که آنها را میپرستیدند.
منظور از تماثیل یا تمثالها در این آیه، بتهایی بودند که مورد پرستش قرار میگرفتند و از شکسته شدن آنها در داستان حضرت ابراهیم ع فهمیده میشود که آنها مجسمه بودند و نقاشی نبودند. اما قرآن در آیهای دیگر کلمه «تمثال» را به کار برده است و ساختن آن را امری جایز شمرده شده است. در آیهای که درباره حضرت سلیمان ع است، قرآن میگوید:
خداوند برای او افرادی از جنها را تسخیر کرده بود تا برایش محراب و تمثال بسازند.
در تفسیر واژه تمثال در این آیه، روایاتی از پیشوایان شیعه بیان شده است که فرمودهاند منظور از واژه «تمثال» در آیه، تصویرهایی از درختان و گیاهان بوده است، یعنی تصویر اشیائی که مانند انسان و حیوان جاندار نیستند (کلینی، بیتا: ج6، 527). در واقع جنیان برای سلیمان، مجسمههایی از گیاهان، درختان و اشیاء بیجان میساختند (بستانی، 1371: 81). از اجازه دادن قرآن در ساخته شدن این مجسمهها توسط جنیان برای سلیمان و از تطبیق این آیه با آیه سوره انبیاء درباره حضرت ابراهیم ع که مجسمهها را میشکست، استنباط میگردد که مجسمهها یا تمثالهایی که برای حضرت سلیمان ع ساخته میشد، مجسمه غیر جانداران همچون گیاهان و درختان بود ولی مجسمه و تمثالی که حضرت ابراهیم ع به عنوان بت آنها را شکست، مجسمههای موجودات جاندار همچون انسان و حیوان بوده است. با استناد به این آیات و بنابه زمینه و شرایط محیطی و تاریخی صدور حکم قرآن، آن دسته از عالمان دینی که مجسمهسازی را ممنوع اعلام کردند، تنها مجسمه موجودات جاندار را ممنوع دانستند، اما ساخت دیگر انواع مجسمه از نظر آنان اشکالی نداشته است. به علاوه آنچه از این آیات استنباط میگردد، نظر قرآن درباره مسئله مجسمهسازی و ممنوع بودن ساخت بعضی از انواع مجسمهها است و بر حرمت نقاشی دلالتی ندارد.
نقاشی: از آیاتی که درباره تمثال و مجسمهسازی بیان گردید، استنباط میگردد که آنچه بنا به نظر عالمان دینی توسط آیات قرآن حرام اعلام شده است، ساختن مجسمه موجودات جاندار است و بسیاری از روایات در نهی از تصویر، به مجسمههایی اشاره دارند که جاندار و مورد پرستش قرار میگرفتند. از اینرو بنا به نظر بسیاری از عالمان دینی، ساختن مجسمه موجودات غیرجاندار و همچنین نقاشی نمودن از موجودات جاندار و غیرجاندار حرام نیست. نظر عالمان دینی در اینباره هر چند تا حدی تفاوتهایی با یکدیگر دارد، اما آنچه در جمع میان نظر عالمان شیعی، میتوان گفت این است که ساخت مجسمه جانداران به ویژه اگر این عمل به نیت ساختن بت و برای بتبرستی باشد، حرام و ممنوع اعلام شده است (اعرافی، 1390: 30-27). بنا بر این نقاشی در اسلام ممنوع نبوده است و در طول تاریخ تمدن اسلامی، هنرمندان مسلمان به نقاشی میپرداختند و از این آیات نمیتوان اثبات نمود که نقاشی از دیدگاه قرآن ممنوع بوده است (Arnold, 1965: 5-25).
شعر و شاعری در قرآن
از جمله اموری که در قرآن پیرامون آن سخن گفته شده است و میتوان با داوری قرآن پیرامون آن، نگرش اسلام را درباره هنرها استخراج نمود، شعر و شاعری است. بنابه نظر پارهای از پژوهشگران، شعر در تقسیمبندی جزو ادبیات شمرده میشود و به یک معنا ادبیات و هنر متفاوت هستند. فعالیت ادبیات در قلمرو واژگان و کلمات است ولی هنرها (خلق اثر هنری)، از جمله مصنوعات بشری و ساخته دست بشر است که اثری توسط انسان در عالم خارج شکل میگیرد. وجه مشترک ادبیات و هنر این است که هر دو دارای جنبه زیباییشناختی هستند و در بسیاری از خصوصیات زیباییشناسانه تفاوتی ندارند و نگرش قرآن درباره شعر و شاعران قابل تطبیق با هنرها نیز هست. در واقع میتوان نگرش قرآن را درباره ادبیات و شعر به دیگر هنرها هم سرایت داد و از جامعیت سخنان خداوند درباره شاعران، میتوان نگرش کلی و زاویه دید قرآن درباره هنرها را استخراج نمود.به این دلیل نگرش قرآن درباره شعر و شاعرانگی، اهمیت زیادی در استخراج نظر قرآن پیرامون هنرها دارد. شعر در فرهنگ عمومی عربهای همعصر پیامبر ص ، حجم زیادی از ادبیات عرب را به خود اختصاص داده است. قصیدهها و غزلهایی که در زمان پیامبر اکرم ص در بسیاری از موارد برای هجو، استهزاء یا فخرفروشی و برتری فرد یا قومی به کار میرفت، بیانگر رشد ادبیات و شعر در زمان نزول قرآن است.
از آنجا که پیامبر اکرم ص باید شفاف و به دور از زبان شاعرانه و تخیل با مردم سخن میگفت و وظیفه ایشان رساندن وحی به مردم بود و به علاوه در زمان ایشان، بعضی از شاعران از موقعیت خوبی برخوردار نبودند، از اینرو قرآن، پیامبر را از شعر مبرّا و دور دانسته است. اما در غیر جایگاه نزول وحی، شعر گاه ممدوح شناخته شده است و روایاتی از پیشوایان شیعه در ستایش شعرهای خوب بیان شده است(حویزی، 1392: ج4، 71). حتی اشعاری وجود دارد که منسوب به پیشوایان دین همچون امام علی ع است و پارهای از امامان به شاعرانی که در مسیر حقیقت و حکمت شعر میسرودند، صله داده و آنان را تشویق مینمودند.
چون بعضی از شاعران حجاز به بیهودهسرایی و عیش و نوش معروف بودند، خداوند در آیهای پیرامون شعرا آنان را به دو دسته خوب و بد تقسیم میکند (مکارم شیرازی، 1362: ج15، 404). مشرکان میخواستند با نسبت دادن شاعرانگی به پیامبر، ارزش قرآن را به حد شعر کاهش دهند. این امر موجب شد تا خداوند به تمایز میان میان وحی و شعر بپردازد و به اتهاماتی که مشرکان به پیامبر اکرم ص نسبت میدادند، مبنی بر اینکه ایشان شاعر است و قرآن وحی شیطان به اوست، پاسخ میدهد. در واقع اگرچه شعر ذاتاً امر منفیای نیست، اما نسبت دادن قرآن و پیامبر اکرم ص به شاعرانگی تکذیب گردید. به طوری که خداوند میگوید ما به حضرت محمد ص شعر یاد ندادیم و شاعری شایسته کسی که در مقام بیان حقیقت باشد، نیست. زیرا شعر، بیان امر تخیلی و عاطفی است، در حالی که وحی بیان حقایق ثابت آسمانی است. از این رو قرآن میفرماید:
شاعران کسانی هستند که گمراهان از آنان پیروی میکنند، آیا نمیبینی آنها در هر وادی سرگردانند؟ و سخنانی میگویند که به آنها عمل نمیکنند، مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام میدهند و خدا را بسیار یاد میکنند و به هنگامی که مورد ستم واقع میشوند به دفاع از خویشتن بر میخیزند [و از شعر در این راه کمک میگیرند].
خداوند در این آیات با ذکر قیود و ویژگیهایی، نظر خود را درباره شاعران ذکر نموده است و شاعران و یا به تعبیر دیگر هنرمندان را به دو دسته تقسیم میکند. دسته اول آنانی هستند که دروغگو هستند و خلاف حقیقت را با شعر و هنر خود ترویج میکنند و بیهدف، بدون تأمل درباره حق و باطل و بدون فکر و اندیشه درباره هر چیزی شعر میسرایند (همان). در واقع با توجه به اینکه شعر صرفاً نوعی برانگیختگی احساس و عواطف است و نسبت به خوب و بد خنثی است، برایشان مهم نبود که برای حق یا برای باطل شعر بسرایند و شعرشان صرفاً بر اثر هیجانات عاطفی، بدون وفاداری به منطق و استدلال، در خدمت امور بیهوده قرار داشت (طباطبایی، بیتا: ج15، 508 ؛ مکارم شیرازی، 1362: 404). به علاوه به آنچه که میگفتند، عمل نمیکردند و هدف آنان از خلق اثر هنری این نبود که به توصیف و ترویج حقیقت بپردازند. دسته دوم در برابر شاعران گمراهکننده قرار داشتند؛ شاعرانی که خداوند آنان را در آیات بعدی استثناکرده و از آنان به نیکی یاد نموده است. این عده از شاعران، مؤمنانی بودند که اهل ایمان و عمل صالحاند، زیاد به یاد خداوند هستند و هنرشان برآمده از توهم، دروغ، بیهدفی و سرگردانی در شناخت حق و باطل نیست و بر خلاف دسته اول، از شعرشان برای دفاع از حقیقت و بیان حکمت استفاده میکردند (طباطبایی، 1374: 519-518). در واقع این دسته دوم، هنر را در خدمت خوبیها گرفته و از آن در مسیر پرورش و تربیت انسانها و آشنایی مردم با حقیقت و ذات پروردگار استفاده میکردند.
این تقسیمبندی دوگانه از شاعران به نظر میرسد، قابلیت گسترش به دیگر هنرها را دارد. از منظر قرآن هنرمندان هر هنری از این دو دسته خارج نیستند، یا از احساس، تخیل و عواطف خویش در مسیر حق و درست استفاده میکنند و یا آن را در مسیر باطل و نادرست به خدمت میگیرند. به همین جهت برای هنرمندان مورد تأیید قرآن میتوان، چهار صفت را بیان نمود و این صفات میتواند بیانیه قرآن درباره همه هنرمندان و در همه هنرها باشد که عبارتند از:
_ ایمان؛
_ نیکوکاری؛
_ یادآوری دائمی خداوند؛
_ استفاده از هنر برای ظلمستیزی.
در مباحث نظری هنر و فلسفه هنر، تئوریهای موجود درباره تعریف اثر هنری، به دو بخش هنجاری و غیرهنجاری تقسیم میشود و نظریههایی همچون نظریه لذت، لذت زیباییشناختی، بازی، سرگرمی و امثال آنها جزء نظریههای تعریف غیرهنجاری تلقی میگردد و در برابر، نظریه هنر برای تعلیم و تربیت، هنر در خدمت احزاب و مکاتب و هنر ادیان، جزء نظریههای تعریف هنجاری تلقی میگردد (گات، 1386: 135-127). بنابراین نظریات، نگرش قرآن درباره اثر هنری از جمله نظریههای هنجاری محسوب میگردد.
نتیجهگیری
با تیین آن دسته از موقعیتها و جایگاههایی که در قرآن مستقیم و غیرمستقیم پیرامون زیبایی و بعضی از هنرها بحث شده است، میتوان هندسه و منظومه فکری قرآن را در عرصه فلسفه هنر استخراج نمود. از آنجا که قرآن متنی نازل شده از جانب موجودی است که آگاهانه و با دانایی سخنان خویش را ایراد نموده است و اندیشمندان مسلمان بر این باورند که متن قرآن چه در ساختار نحوی و زبانی و چه در دلالتشناسی از جانب خداوند است، از این رو میتوان پس از استخراج نگرش قرآن درباره بعضی از هنرها به ساختار و اندیشه کلان قرآن درباره تمام هنرها دست یافت. به علاوه برخلاف پارهای از پژوهشگران که تصور میکنند برای کشف نگرش قرآن درباره زیباییشناسی، تنها باید به دنبال کلیدواژهها و الفاظ مستقیم و مرتبط به زیبایی بود، در قرآن موقعیتهایی وجود دارد همچون توصیف بهشت که فراتر از واژگان و الفاظ بیانگر نظام فکری قرآن در امر زیباییشناسی است.
منابع
_ آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربی _ فارسی، تهران: نشر نی، چهارم، 1383.
_ اعرافی، علیرضا، مجسمه و نقاشی، قم: مؤسسه اشراق و عرفان، 1390.
_ بستانی، محمود، اسلام و هنر، ترجمه حسین صابری، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1371.
_ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، تحقیق مؤسسه آلالبیت لاحیاء الثرات، قم: موسسه آلالبیت، 1367.
_ حویزی، عبد علی بن جمعه العروسی، تفسیر نورالثقلین، تحصیح سیدهاشم رسولی محلاتی، قم: انوارالهدی، 1392.
_ جباران، محمدرضا، صورتگری در اسلام، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، 1383.
_ خمینی، سید روحالله، المکاسب المحرمه، قم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380.
_ راغب اصفهانی، أبیالقاسم الحسین بن محمد، معجم مفردات الفاظ القرآن، تهران: المکتبه المرتضویه، دوم، 1362.
_ سهروردی، شهابالدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و همکاران، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سوم، 1380.
_ سید کریمی حسینی، سیدعباس، تصویر و مجسمه سازی در فقه شیعی، قم: مدرسه اسلامی هنر، 1393.
_ عکاشه، ثروت، نگارگری اسلامی، ترجمه غلامرضا تهامی، تهران: نشر سوره مهر، 1380.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، بیتا.
_ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دوم، 1374.
_ کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران: دارالحدیث، بیتا.
_ گات، بریس. دانشنامه زیباییشناسی، زیر نظر مشیت علائی، تهران: فرهنگستان هنر، 1386.
_ محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم: دارالحدیث، 1385.
_ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1428ق.
_ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران: انتشارات صدرا، 1378.
_ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1362.
_ موسوی گیلانی، سید رضی، درآمدی بر روششناسی هنر اسلامی، قم: نشر ادیان، 1390.
_ میر، مستنصر، ادبیات قرآن، ترجمه محمد حسن محمدی مظفر، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، 1387.
- Arnold. W, Thomas, Painting in Islam, Dover Publications, New York. 1965.